Fussball90 LogoFussball90 Logo
Borussia Dortmund

بروسیا دورتموند، تنهایی و روزهای شادمان

محسن مصدق
محسن مصدق

دورتموند به همان اندازه که یکتا و منحصر به فرد است به همان اندازه هم معمولی است و این راز محبوبیت شگرفت آن است، تیمی معمولی که قرار است معمولی نباشد.

جایی بسیار دور در زمانی دورتر صحبت از داستانهایی است، از جنگ های مخوف ، از قهرمانان اساطیری، تالار شجاعان و مردان بی باک نترس، روایت های حماسی با زایش خیال، دلاوری و رویاپردازی، امیدها، فارغ از بیم و تهدید، جدا از میراث و حاصل، ادای وظیفه و پاسداشت روح سلحشوری، حال داستانی از این مرجع ، روایتی عاشقانه از پیروزی ورای تمام استنتاج های رایج، دوستی و راه اراده و عزم خستگی ناپذیر

آلمان نامی که در ذهن تبلور و مترادف ویژگی ها ایست، نازی، لوفت‌وافه، ورماخت، فلسفه، صنعت، نظم، جدیت، نیچه و ... نگاهی که روی جدی و خشن را تعریف می کند و پیامدی در باور ایجاد می کند که همیشه با سازمانی تعیین شده و خالی از احساس روبرو هستیم که اساس هر چیزی را در اعداد و نظم ریاضی می پذیرند ولی بسیار عجیب خواهد بود که باور کرد احساسی ترین گزاره بشر: هنر، خواستگاهی دیرین در سرزمین آلمان دارد و نیاکان ژرمن ها چیزی هایی بیش از خشونت مبارزه برای فرزندان سرزمینشان به جا گذاشته اند، سنفونی نهم بتههون برآمده از خاک و نترسی هاست، رویه دومی که به اندازه همان بخش اول داری قدرت و جذابیت است و به شکلی شگرفت خود را همچون موجی بر روی ساحل روان ساخته است و نمی توان حضورش را انکار کرد، یک آفتاب درخشنده که می تواند بر بالاترین نقطه همیشه تصویری محصور کننده از خود به جای بگذارد، و در این میان می شود از تمام خاطرات دنیای پر هیجان بازی توپ از نماد موسیقی باخ گفت.  دورتموند، عجیب است دورتمند به نظر از سازمان دهی محکم ژرمن ها متفاوت است، ولی راز ماجرا همین نکته است، روی دیگر، بروسیا زایش سنفونی ها روح نواز دوره ظهور هنر است که جای خود را از میان زمان گشوده است و در این عصر به همان اندازه دوره خلق افسون گر می نماید، روایت تیم روهر اینقدر متفاوت نیست ، همان سرسختی، همان اراده فقط با کمی تصنیف، بایرن قصه روشنی دارد، شبیه به ظهور ترسناک چکمه های ورماخت است که پیش از آرایش سپاه حریف کار را یا به پایان رسانده است یا اینکه همچون ارتش ششم در سرزمین یخی استالینگراد محصور می شود ، ولی دورتموند نوایی دیگر دارد با آهنگی غمگین شروع می شود و آرام آرام روح مبارزه و بلند پروازی خود را نشان می دهد، مالاگا را کمتر از چند دقیقه شوکه می کند و قوهای مادرید را پیش از پایان بازی حسرت خورده فینال می شناساند فقط با چاشنی هیجان و جنون، اما هنر تنهایی دورتموند ، تیمی معمولی از جنس خودش، مقایسه ای تنها با خودش، ساده، زینیتی و بسیار الهام بخش، همیشه در همهمه جمعیت که به نظر یکسان می آیند در جست و جوی یک آدم معولی هستی که قرار است معمولی نباشد، نه قصه همان است، معمولی و یکتا، داستانی که هنوز ادامه دارد.

آرزوها به حقیقت می پیوندد،، می توانیم روزها را به شمارش فرابخوانیم و بدانیم سلطه فوسبال انکار ناپذیر است،  دورتموند، سربازی که فارغ از دست رفتن تمام ماجرا آماده پاسداشت روح سلحشوری است. قهرمانی که راه خود را باز می کند. اینجا نقطه برخورد نیست، بحث درگیری نیست چشمان شوق زده و خوشحال حریف راز آشکاری است، چه عالی، چه هم آوردی باشکوهی، چه فتحی، آرزوها به حقیقت می پیوندد و آنچه را که می توان در سمتی دور، به دوری خاطره و خواب دید به دیدگان متصور شد و می توان به روزهای شادمان دست زد و معنای تازه از آنچه که به طور معمول در پس زمختی روزگار پنهان است را دریافت، آرزوها به حقیقت می پیوندد، شکستن قلعه ویبلی به دست فاتحان و فوسبال، آری پایان داستان اینجاست.

 

@11179@



کامنت‌ها